روزی، میان گرگها و سگها اختلاف و دشمنی به وجود آمد. سگها، انسانی را برای فرماندهی انتخاب کردند. با وجود تهدید گرگها، او عجله ای برای شروع جنگ نداشت. هنگامی که سگها به او اعتراض کردند، گفت:«من اشتیاقی برای این مبارزه ندارم، چرا که مصلحت اندیشی حکم می کند به مقابله با گرگها نرویم. گرگها همه از یک نژادند و رنگی یکسان دارند؛ اما شما از نژادهای گوناگون هستید، عادات متفاوتی دارید و حتی رنگهایتان یکسان نیست. برخی سیاه، بعضی حنایی و تعدادی سفید یا خاکستری اید. چگونه می توانم با افرادی که هماهنگ نیستند و همه بی شباهت و متفاوت از یکدیگرند به نبرد بروم؟»
در تمام ارتش ها وحدت اراده و هدف مشترک است که پیروزی در برابر دشمن را تضمین می کند.
افسانه های ازوپ (قرن ششم پ.م.)